در روایت است که یک شب مهتابى، امیرمؤمنان (ع) از مسجد بیرون آمد
و به طرف صحراء رفت. عده اى به آن حضرت ملحق شدند و در پى ایشان به راه افتادند.
امام (ع) ایستاد به آنها فرمود: کیستید؟
گفتند: از پیروان شما، اى امیرمؤمنان (ع).
حضرت، خیره به صورت آنان نگریست و فرمود: علت چیست که علامات شیعه بودن را در چهره هاى شما نمى بینم؟
گفتند: آن نشانه ها کدام است؟
فرمود: صُفْر الوجوه من السهر، عُمشُ العُیونِ مِنَ الْبُکاءِ، حُدْبُ الظُهورِ مِنَ القِیِامِ، خُمُصُ البُطونِ مِنَ الصّیامِ، ذُبُل الشفاةِ مِنَ الدّعاءِ، عَلَیْهِمْ غَبَرةُ الخاشِعینَ ؛ارشاد القلوب، ص 127.؛ «چهره هایى زرد از بیدار خوابى، دیده هایى کم سو از گریه و زارى، پشت هایى خمیده از قیام، شکم هاى خالى به خاطر روزه، لب هاى خشک و ترکیده از کثرت دعا دارند و بر آنان غبار خاشعان و خاکساران پیدا است».
گفتند: از پیروان شما، اى امیرمؤمنان (ع).
حضرت، خیره به صورت آنان نگریست و فرمود: علت چیست که علامات شیعه بودن را در چهره هاى شما نمى بینم؟
گفتند: آن نشانه ها کدام است؟
فرمود: صُفْر الوجوه من السهر، عُمشُ العُیونِ مِنَ الْبُکاءِ، حُدْبُ الظُهورِ مِنَ القِیِامِ، خُمُصُ البُطونِ مِنَ الصّیامِ، ذُبُل الشفاةِ مِنَ الدّعاءِ، عَلَیْهِمْ غَبَرةُ الخاشِعینَ ؛ارشاد القلوب، ص 127.؛ «چهره هایى زرد از بیدار خوابى، دیده هایى کم سو از گریه و زارى، پشت هایى خمیده از قیام، شکم هاى خالى به خاطر روزه، لب هاى خشک و ترکیده از کثرت دعا دارند و بر آنان غبار خاشعان و خاکساران پیدا است».