امیرالمؤمنین علی علیه السلام به جهت انجام وظایفی که در جایگاه تصدی مقام امامت و در مسیر حفظ دین اسلام، از جانب خدای متعال
بر عهده داشتند، نوع و شیوه خاصی از برخورد با غصب خلافت و غاصبان آن را - به ویژه پس از حمله به خانه فاطمه علیهاالسلام - (29) در پیش گرفتند که اصطلاحاً بدان «سکوت» گفته میشود. سکوت امام علیه السلام ، نه به معنای واگذاری حقّ خویش به خلفا و گذشتن از آن؛ و نه به معنای عدم طرح خلافت و صرفنظر نمودن ازآن، بلکه تنها و تنها به معنای انصراف از «قیام با شمشیر» در مقابل غاصبان خلافت - آن هم (حدوداً) پس از بیست روز مقاومت سرسختانه در مقابل کودتاچیان و تلاش گسترده برای براندازی حکومت نامشروع ابوبکر - میباشد. «به هر سان، امام علی علیه السلام برای بازگردانیدن خلافت به جایگاه راستینش بسیار کوشید، اما کوتاهی مسلمانان سبب شد که حضرت نتواند به موفّقیت دست یابد. اگر حضرت به مخالفت خود ادامه میداد، نه تنها کنار زدنِ ابوبکر امکان نداشت، بلکه جان خود را به خطر میانداخت. » (30) «نکته سومی نیز وجود داشت و آن جو وحشتی بود که دستگاه حاکم بر جامعه اسلامی مسلّط ساخته بود. » (31)
برای مثال: «در پی بیعت سقیفه نشینان با ابوبکر، برخی به مخالفت برخاستند. با اشاره عمر، گروهی حباب بن منْذر را به زیر لگد گرفتند و دردهانش خاک ریختند و بینی او را شکستند. سعد [بن عباده] را تا آستانه مرگ کتک زدند. هر کس فریادی برمی آورد، دهانش را پر از خاک میکردند. در مسیر بازگشت مهاجران به سوی مسجد، یاران عمر هر که را مییافتند پیش میکشیدند و دستش را به نشانه بیعت به دست ابوبکر میمالیدند و روانهاش میکردند. در آن معرکه، بادیه نشینان قبیله أسلَم وارد مدینه شدند و چون سرکرده مهاجران، از قبل به ایشان وعده داده بود که اگر ما را یاری کنید به شما آذوقه فراوان میدهیم؛ با چماق، بر سر و روی مردم میزدند تا به اجبار، با خلیفه جدید بیعت کنند. عمر بارها میگفت:
زمانی به پیروزی اطمینان یافتم که أسلَمیان وارد مدینه شدند. آنها با مهاجران پیوند داشتند و جمعیت ایشان چنان انبوه بود که راه کوچهها برای عبور تنگ آمد. » (32) «حقیقت آن است که کوششهای آمیخته با خشونت برخی صحابیان سالخورده و سرشناس برای عهده داری جانشینی پیامبر صلّی الله علیه و آله ، گویای تصمیمی عمیق بر کنارگذاری خاندانِ پیامبر از حکومت بود و داماد پیامبر علی بن ابی طالب علیه السلام ، ازاین حقیقت به خوبی آگاه بود و شاید همین امر، وی را از دفاع جدی از حقّ خود بازداشت … زیرا ریاست خواهی مخالفان خود را در اوج میدید و کمترین دفاع، آنان را به رفتارهایی به مراتب پرخشونتتر و مخاطره انگیزتر وا میداشت. » (33)
بنابراین: «حضرت با در نظر گرفتن واقعیتهای سیاسی موجود در جامعه مسلمین، صبر پیشه کردن را جایز دانسته؛ چرا که برای هر اقدامی نیاز به نیروهای کارآمد و معتقدی داشت که او در آن هنگام از آن بیبهره بود. » (34) «حضرت محمد صلّی الله علیه و آله وقوع چنین ایامی را به علی بن ابی طالب علیه السلام خبر داده بود و به وی گفته بود که: امت پس از من به تو خیانت میکند. اگر یارانی یافتی قیام کن و گرنه سکوت اختیار کن. » (35)
«مقصود ما از سکوت امام علیه السلام ، ترک مبارزه مسلّحانهست وگرنه حضرت هرگز از ادعای خود که حکومت اسلامی حقّ قطعی وی بوده، دست برنداشته و در تمام دوران حکومت خلفا و پس از آن نیز دائماً به آن اشاره میکند. » (36) «شک نیست که اگر فرزند ابوطالب بیش از آن چه کرد، مردم را به دفاع از خویش فرا میخواند، مخالفان وی، در پایمال کردن حقّ او و خاندان نبوی بیشتر میکوشیدند. » (37) در شرایطی که ترسیم گردید، هرگونه جهاد مسلّحانه، جز کشته شدن امیرالمؤمنین علیه السلام و پایمال شدن خون آن حضرت علیه السلام ، حاصلی در پی نداشت. بدیهیست که وقوع چنین حادثهای، بهترین فرصت برای تحقّق آمال صحابیان سالخورده! و پیشکسوتی! بود که سالیان متمادی، «ریاکارانه و منافقانه» گرد رسول خدا صلّی الله علیه و آله حلقه زده بودند.
در پی شهادت فرزند ابوطالب علیه السلام - که به شهادت رسیدن معدود یاران با وفای ایشان را نیز به همراه داشت - ، مهاجرین منافق که با نقابی از تقدس، چهره واقعی خود را پنهان میداشتند، نه تنها قادر بودند تا با «عوام فریبی» خون امام علیه السلام را پایمال کنند؛ بلکه، از آن پس، به راحتی میتوانستند دین مبین اسلام را از محتوای واقعی آن تهی ساخته و مرحله تحریف دین را با سرعتی هرچه تمامتر طی نمایند؛ به گونهای که پس از اندک زمانی، هیچ اثری از تعالیم حقیقی اسلام باقی نمیماند. (38) از سوی دیگر، حزب بنی امیه به رهبری ابوسفیان، با مشاهده جای خالی حافظ اصلی دین اسلام (علی بن ابی طالب علیه السلام ) و شیعیان باوفایش، آغازگر جنگی خانمان سوز برای تصاحب دوباره قدرت میگردید و در نهایت، پس از تصاحب حکومت، به راحتی جامعه مسلمانان را به سرمنزل ارتداد و بت پرستی فرود میآورد. به عبارت دیگر، با گذشت اندک زمانی از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام ، دین اسلام به طور کامل «محو و نابود» میگردید. لذا، با یک نگاه واقع بینانه به شرایط حساس آن مقطع از تاریخ، در خواهیم یافت که «حفظ اسلام از خطر نابودی و ارتداد» منوط به «حفظ جان امیرالمؤمنین علیه السلام » گردیده بود. دلیل پرهیز امام علیه السلام از جهاد شهادت طلبانه، سرّ حمایتها و دفاع خون بار حضرت زهرا علیهاالسلام از جان امیرالمؤمنین علیه السلام در هجوم اصلی و نیز پیشتازی حضرت زهرا علیهاالسلام در عرصه مبارزه با طاغوت حاکم را در همین نکته کلیدی میتوان جستجو نمود.
پی نوشت :
(29) - این حادثه در سومین هفته خلافت ابوبکر رخ داده است.
(30) - سید حسن فاطمی: مقاله «سقیفه» مندرج در دانشنامه امام علی علیه السلام ، ج 8، ص 449.
(31) - جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی علیه السلام در قبال مخالفین، ص 49 - 50.
(32) - یوسف غلامی: بحران جانشینی پیامبر صلّی الله علیه و آله ، ص 34 - 35.
(33) - یوسف غلامی: پس از غروب، ص 191 - 192.
(34) - جلال درخشه: مواضع سیاسی حضرت علی علیه السلام در قبال مخالفین، ص 49.
(35) - یوسف غلامی: بحران جانشینی پیامبر صلّی الله علیه و آله ، ص 65.
(36) - علی محمد میرجلیلی: امام علی علیه السلام و زمامداران، ص 160.
(37) - یوسف غلامی: پس از غروب، ص 194 - 195.
(38) - ر.ک: علی لباف: پژوهشهایی در نیم قرن نخستین خلافت، بخش یکم.
ادامه دارد ......