هیچ دانی دختر خیر البشر
از چه جای حیدر آمد پشت در
دید مولایش علی تنهاشده
خانه اش محصور دشمنها شده
بر دفاع از شوهرش فردی ندید
بین آن نامردهامردی ندید
گقت باید گاه امواج خطر
یار, بهر یار خود گردد سپر
من که تنهادختر پیغبرم
پشت ایندر ,پیش مرگ حیدرم